سرگذشت ی خرمشهری

ساخت وبلاگ
چقدر هفتاد یا هشتاد سال کم است برای دیدن تمام دنیا !!!برای بودن با تمام مردم دنیا!!! چقدر حیف است که من میمیرم و غواصی در عمقاقیانوس ها را تجربه نمیکنم !!!میمیرم و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه نمیبینم !!دلم میخواست چند کلیسا معبد و مسجد بزرگ جهان رامیدیدم !!!و دلم میخواست یکبار هم که شده از ارتفاعی بلند پروازمیکردم !!دلم میخواست های من زیادند ،بلندند ،طولانی اند ،اما مهمترین دلم میخواست های من این است که :انسان باشم ، انسان بمانم و انسان محشور شوم !!!چقدر وقت کم است تا وقت دارم باید مهر بورزم ، وقتکم است باید خوب باشم !!! مهربان باشم!!!و دوست بدارم همه ی زی سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : انسانهای خوب,انسانهای خوب کارهای خوب میکنند,انسانهای خوب و بد,انسانهای خوب همیشه,انسانهای خوب خوشه های مرواریدند,انسانهای خوب بیشمارند,انسانهاي خوب,انسانهای خوب اس ام اس,انسانهای خوب مانند,انسانهای خوب خدا, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 49 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:34

لحظــه دیــدار نــزدیــک اســت!بــاز مــن، دیــوانــه ام، مستــم!بــاز مــی لــرزد دلــم، دستــم!بــاز گــویــی در جهــان دیگــری هستــم!هــای! نخــراشــی ب...ــه غفلــت گــونــه ام را، تیــغ!هــای! نپــریشــی صفــای زلفکــم را، دســت!آبــرویــم را نــریــزی دل، ای نخــورده مســت!لحظــه دیــدار نــزدیــک اســت . . .  مهدی اخوان ثالث سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : میلرزد دلم دستم,لحظه دیدار نزدیک است باز میلرزد دلم دستم,شعر باز میلرزد دلم دستم, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 53 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:34

مرگ ، شاید !
یکی از همین روزها 
مرا به یک پیاده روی دو نفره
دعوت کند ...
.
در این میان
نگران شعرهایی هستم
که شب ها
زیر  بالش گریه کردم  و
تو هرگز 
آنها را نخواهی خواند ...

"مینا آقا زاده" 

پیاده روی دو نفره

سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : هوای دو نفره,هوای دو نفره مجتبی دربیدی,هوای دونفره پاییز,هوای دو نفره مهدی بابادوست,هوای دو نفره بارانی,مهدی بابادوست , هوای دو نفره,هوای دونفره عبدالمالکی,هوای دو نفره شعر,هوای دو نفره اهنگ,هوای دو نفره برفی, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 68 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:34

مجموعه داستانی   تنهایم نگذار  " قسمت اول "امان از دلتنگی ...بخصوص دلتنگی های وقت غروب !هر چه فکرش را می کنم برای دلتنگی هایی که ، یهویی به قلبم یورش می برند و دریچه های احساساتم را مسدود می کنند -مثل غذای سنگینی که سر دل آدم می ماند و آسایشش را مختل می کند ، دلیلی نمی بینم .جایی شنیده ام که گفته اند : بیشتر انسانها دردهای روحی - روانی مشترکی دارند . "سید حمید موسوی فرد "خرمشهر 1395/02/11 سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 67 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:34

همه می توانند زن باشند اما ... نوشته "سیدحمیدموسوی فرد "روبرویم نشسته بود و در حالی که استکان را پر از چائی می کرد . نیم نگاهی به من انداخت، با آن موهای ژولیده ام و چشمانی که از شدت بی خوابی پف کرده بودند . وقتی چشم تو چشم هم شدیم خندید . طبق عادت همیشگی در مورد هر چیزی سخن می گفت و ... صبح ها چه استعدادی برای حرف زدن و صحبت کردن داشت . وقتی که من صبحانه‌ام را تمام کردم. او هنوز چند لقمه‌ایی بیشتر به دهان نگذاشته بود. من در حالی که با شتاب به طرف لباسهایم می رفتم، نگاهی هم به اومی انداختم . پا به پایم تا کنار در خروجی آمد تا به سلامتی راهی ام کند و ... من با خداحافظ سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : زن ها همه شبیه هم اند,زن ها همه چیزشان را پنهان میکنند,کتاب زن ها همه مثل هم اند, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:34

شرایط بحرانی

سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : عبور از بحران,عبور از بحران pdf,عبور از بحران دانلود,عبور از بحران مالی,عبور از بحران هاشمی,عبور از بحران عاطفی,عبور از بحران اقتصادی,عبور از بحران طلاق,عبور از بحران های زندگی,کتاب عبور از بحران, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:33

" یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به مردم " نمی دانم کی و کجا این خبر را به گوش من رساند ! بدون اینکه کام تشنه خود را سیراب کنم . با عجله دویدم و دویدم و دویدم ... کوچه ها خیابانها و محله ها را پشت سر گذاشتم . به کتابخانه عمومی شهید شریف که رسیدم بر روی پله دوم پایم سر خورد . دختر جوانی ایستاده نگاهم می کرد ... مردد بود آیا جلو بیاید و دستم را بگیرد و یا ... دست آخر به حرف آمد و گفت : آقا کتابخانه تا سه ساعت دیگر هم باز است . لبخندی زدم و بی نهایت تشکر ... در حالی که رنگ و رویم را باخته بودم به حرکت خود ادامه دادم . اینجا هم نبودند . کتابدار گفت : خیلی وقت است از اینجا رفته ا سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : حکایت بعضی از آدمها, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:33

" شاپرکها در برابر باد می رقصند "نمی دانم چرا دست از بعضی کارهایی که دیگر برایم عادت شده بود بر نمی داشتم . اینکه در هرجا و مکان مطالب نوشتاری ام را از کیف یا جیب پیراهن بیرون آورده از کمترین فرصت برای خواندن استفاده می کردم . مثل همین الان که بر روی سکوی سنگی کنار شط  زیر درختانی که سایه خود را همانند چتر بر روی زمین گسترانده بودند نشسته ام .داشتم سطرهای آخر پاراگراف ، ایمیلی را که توسط دوستی به " in box " فرستاده شده بود و اصطلاح نصیحت نامه را شامل می شد می خواندم . او نوشته بود : ....سید جان ،  تو برو زندگی ات را بکن . دلت برای خودت بسوزد و آینده ات . دیگران سود سرگذشت ی خرمشهری...
ما را در سایت سرگذشت ی خرمشهری دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه انگلیسی,داستان کوتاه طنز,داستان کوتاه آموزنده,داستان کوتاه فارسی,داستان کوتاه ایرانی,داستان کوتاه جالب,داستان کوتاه ترسناک,داستان کوتاه برای کودکان,داستان کوتاه خیانت, نویسنده : dskootdartanhaee4 بازدید : 35 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 11:33